اون موقعا که مهدی سر تئاتر رقص کاغذپاره‌ها تمرین میداد، دور هم حلقه می‌زدیم و دستامونو می‌گرفتیم بالا. بیست دقیقه نیم ساعت همینجوری میموندیم. آخرش از درد داد می‌کشیدیم ولی دستا رو نمیوردیم پایین. وقتی بالاخره میومدن پایین ارامشش قابل توصیف نبود. الان من اون دستم. با این تفاوت که دلم واسه بالا بودن با تو تنگ میشه.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها