گفتم دیگه نیا. میخواستم بگم نمیخوام دیگه ببینمت. حتی تصادفی. دیگه حتی اندازه‌ی قبل دوسِتَم ندارم. شاید صرفا یه حس عادته که واسه جدی شدن وسط خنده‌هات ذوق میکنم. گفتم به مری گفتی توهم زده و هیچی بینمون نیست. اگه واقعا هیچی نیست پس بذار نباشه. یا بیشتر از این یا هیچی. گفت الان نمیتونم صبا. نمیتونم یه حاشیه‌ی جدید درست کنم. واسه دو ماه یه چیز جدیدو شکل بدم. گفتم پس کامل حاشیه‌هاتو حذف کن. اخرش به نتیجه‌ی خاصی نرسیدیم. فقط میدونم اگه زنگ بزنه قرار نیست بدوم برم ببینمش. قرار نیست با فکر کردن بهش ذهنمو اشفته کنم. و مهم‌تر از همه قرار نیست رفتاراش تاثیر خاصی رو من بذاره. در این پروسه کچل کردن اقا هم تاثیر مثبت خودشو میذاره.

پ.ن عنوان از اهنگ باب دیلن

پ.ن2 خداوکیلی اگه با مو قشنگین نرین کچل کنین. اونم وقتی تا ناف ریش و پشم دارین. قشنگ شبیه داعشیا میشین خب.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها